نسیم صبح عنبر بیز شد بر تودهی غبرا
|
|
زمین سبز نسرینخیز شد چون گنبد خضرا
|
ز فیض ابر آزاری زمین مرده شد زنده
|
|
ز لطف باد نوروزی جهان پیر شد برنا
|
صبا پر کرد در گلزار دامان از گل سوری
|
|
هوا آکنده در جیب و گریبان عنبر سارا
|
عبیر آمیخت از گیسوی مشکین سنبل پرچین
|
|
گلاب افشاند بر چشم خمارین نرگس شهلا
|
به گرد سر و گرم پر فشانی قمری مفتون
|
|
به پای گل به کار جان فشانی بلبل شیدا
|
سزد گر بر سر شمشاد و سرو امروز در بستان
|
|
چو قمری پر زند از شوق روح سدرهی طوبی
|
چنار افراخت قد بندگی صبح و کف طاعت
|
|
گشود از بهر حاجت پیش دادار جهان آرا
|
پس آنگه در جوانان گلستان کرد نظاره
|
|
نهان از نارون پرسید کای پیر چمن پیرا
|
چه شد کاطفال باغ و نوجوانان چمن جمله
|
|
سر لهو و لعب دارند زین سان فاحش و رسوا
|
چرا گل چاک زد پیراهن ناموس و با بلبل
|
|
میان انجمن دمساز شد با ساغر و مینا
|
نبینی سر و پا بر جای را کازاد خوانندش
|
|
که با اطفال میرقصد میان باغ بر یک پا
|
پریشان گیسوی شمشاد و افشان طرهی سنبل
|
|
نه از نامحرمان شرم و نه از بیگانگان پروا
|
میان سبزه غلطد با صبا نسرین بی تمکین
|
|
عیان با لاله جام میزند رعنای نارعنا
|
به پاسخ نارون گفتش کز اطفال چمن بگذر
|
|
که امروز امهات از شوق در رقصند با آبا
|
همایون روز نوروز است امروز و به فیروزی
|
|
بر اورنگ خلافت کرده شاه لافتی ماوا
|
شهنشاه غضنفر فر پلنگ آویز اژدر در
|
|
امیرالممنین حیدر علی عالی اعلا
|
به رتبت ساقی کوثر به مردی فاتح خیبر
|
|
به نسبت صهر پیغمبر ولی والی والا
|
ولی حضرت عزت قسیم دوزخ و جنت
|
|
قوام مذهب و ملت، نظام الدین و الدنیا
|
از آنش عقل در گوهر شمارد جفت پیغمبر
|
|
که بی چون است و بیانباز آن یکتای بیهمتا
|