عاشقان ره به عشق میپویند
|
|
درس تنزیل عشق میگویند
|
از می عشق اگر چه بیخبرند
|
|
راه جانان به جان همی سپرند
|
از شراب الست مستانند
|
|
تا ابد جمله می پرستانند
|
از می شرق دوست مست شدند
|
|
همه در پای عشق پست شدند
|
خویشتن را ز دست از آن دادند
|
|
کاندر آن کوی رخت بنهادند
|
از می نیستی چو بیخبرند
|
|
راه عشقش بسر چگونه برند؟
|
عشق را رهگذر دل و جان است
|
|
اولش طعنه در دل و جان است
|
دلم این مستی از الست آورد
|
|
این طلب زان هوا به دست آورد
|
دوست آنجا نظر چو بر ما کرد
|
|
اثر آن ظهور پیدا کرد
|
این صفا زان نظر پدید آمد
|
|
عشق را آنجا مگر پدید آمد
|
آرزومند آن نظر ماییم
|
|
روز و شب اندرین تمناییم
|
شده در هر دلیش پیوندی
|
|
کرده در پای هر یکی بندی
|