در نعت رسول اکرم (ص)

حق را ندید آنکه رخ خوب من ندید باری نظاره کن رخ انوار گسترم
انوار انبیا همه آثار روی من انفاس اولیا ز نسیم مطهرم
ارواح قدس جمله نمودار معنیم اشباه انس جمله نگه‌دار پیکرم
بحر محیط رشحه‌ای از فیض فایضم نور بسیط لمعه‌ای از نور ازهرم
از من کمال یافت نبوت که خاتمم بر من تمام گشت ولایت که سرورم
عالی‌ترین معارج ارواح کاملان نازک‌ترین مدارج والای منبرم
بحر ظهور و بحر بطون قدم بهم در من ببین که مجمع بحرین اکبرم
موسی و خضر در طلب مجمعی چنین لب تشنه‌اند بر لب دریای اخضرم
جسم رخم به صورت آدم پدید شد در حال سجده کرد فرشته برابرم
کشتی نوح از نظر من نجات یافت نار خلیل سوخت هم از تاب آذرم
عیسی که مرده زنده همی کرد از نفس بود آن نفس هم از نفس روح پرورم
امروز هر که سلطنت و جاه من بدید بیند چو آفتاب عیان روز محشرم
بر تخت اختیار نشسته به عز و ناز گشته همه مراد ز دولت میسرم
بر درگه خلافت من صف زده رسل در سایه‌ی لوای من آسوده لشکرم
هم واصفان شرعم و هم حاملان عرش جمله به یک زبان شده آنجا ثناگرم
در بحر بی‌نهایت اوصاف مصطفی گفتم که آشنا کنم و غوطه‌ای خورم
هم در شب فروز ازل آیدم به کف هم گوهر حیات ابد زو برآورم
نارفته در میانه که موجیم در ربود وافکند در میانه لی و گوهرم
می‌خواهم این زمان که برآرم دمی از آن لیکن نمی‌توان، که گشت آب از سرم
یک قطره نیست ز دریای نعت او وصفی که گشته ظاهر ازین گفته‌ی ترم