صفت چتر که سبزست ز سرسبزی شاه
|
|
برگ نیلوفری اندر سر دریای روان
|
صفت چتر که گل گز شده از گل گز او
|
|
بر سرشاه ز گل سایه کند تابستان
|
وصف در باش که نزدیک شد از هیبت شاه
|
|
گنگ ماندست زحیرت نکند کار زبان
|
صفت تیغ که با خصم نیامش گوید
|
|
که زبهر تو فرو چند برم آب دهان
|
صفت چرخ کمائی که به بازوی شه است
|
|
نیم چرخ ست که او نام نهاده ست کمان
|
صفت تیر که بارانش به غایت سخت ست
|
|
سخت بارانی در تیرمه و درنیسان
|
صفت رایت لعل و سیهاندر سر شاه
|
|
گشته خورشید میان شفق و شام نهان
|
عزم سلطان به سوی هند به پایان بهار
|
|
راندن از شهر چو انبوهی گل از بستان
|
ذکر باز آمدن قلب شه از قتل مغل
|
|
همچو گرگان ز رمه یا علمی از برخان
|
نامزد گشتن لشکر بیزک سوی «او د ه»
|
|
صد سرافراز و ملک «باربک» اندر سرشان
|
صفت موسم گرما و بره رفتن شاه
|
|
ابر بالای سرو باد به دنبال دوان
|
صفت خربزه کر پردلی آنجا که بود
|
|
تیغ و طشتیش مهیا بسرآید غلطان
|
ذکر پیغام پدر سوی جگر گوشه خویش
|
|
سوی یاقوت روان گشتن خونابهی کان
|
گفتن شاه جهان، پاسخ پیغام پدر
|
|
قصه یوسف گم گشته به پیر کنعنان
|
باز پیغام پدر بر پسر خود که برزم
|
|
پیل خویش از می خون مست کند در میدان
|
باز پاسخ ز پسر سوی پدر کاسپ مرا
|
|
پیل بندست دو الی که بپیچد به عنان
|
باز پیغام پدرجانب فرزند عزیز
|
|
ماجرای که زخون بود دلش را به میان
|
باز از شاه جهان پاسخ پیغام پدر
|
|
شربت آب حیات از پیسوز هجران
|
از پدر آمدن شاه جهان کیکاووس
|
|
بر برادر ، چو گل نو ببر سرو روان
|
رفتن شا کیومرث و به تو زک عارض
|
|
برشه شرق بیکجا عرض این جوهر آن
|