مکافات باید بدان بد که کرد
|
|
نباید غم ناجوانمرد خورد
|
شما دل به فرمان یزدان پاک
|
|
بدارید وز ما مدارید باک
|
که اویست بر پادشا پادشا
|
|
جهاندار و پیروز و فرمانروا
|
فروزندهی تاج و خورشید و ماه
|
|
نماینده ما را سوی داد راه
|
جهاندار بر داوران داورست
|
|
ز اندیشهی هر کسی برترست
|
مکان و زمان آفرید و سپهر
|
|
بیاراست جان و دل ما به مهر
|
شما را دل از مهر ما برفروخت
|
|
دل و چشم دشمن به ما بربدوخت
|
شما رای و فرمان یزدان کنید
|
|
به چیزی که پیمان دهد آن کنید
|
نگهدار تا جست و تخت بلند
|
|
تو را بر پرستش بود یارمند
|
همه تندرستی به فرمان اوست
|
|
همه نیکویی زیر پیمان اوست
|
ز خاشاک تا هفت چرخ بلند
|
|
همان آتش و آب و خاک نژند
|
به هستی یزدان گوایی دهند
|
|
روان تو را آشنایی دهند
|
ستایش همه زیر فرمان اوست
|
|
پرستش همه زیر پیمان اوست
|
چو نوشینروان این سخن برگرفت
|
|
جهانی ازو مانده اندر شگفت
|
همه یک سر از جای برخاستند
|
|
برو آفرین نو آراستند
|
شهنشاه دانندگان را بخواند
|
|
سخنهای گیتی سراسر براند
|
جهان را ببخشید بر چار بهر
|
|
وزو نامزد کرد آبادشهر
|
نخستین خراسان ازو یاد کرد
|
|
دل نامداران بدو شاد کرد
|
دگر بهره زان بد قم و اصفهان
|
|
نهاد بزرگان و جای مهان
|
وزین بهره بود آذرابادگان
|
|
که بخشش نهادند آزادگان
|