| زمین دید رودابه و پشت پای | فرو ماند از خشم مادر به جای | |
| فرو ریخت از دیدگان آب مهر | به خون دو نرگس بیاراست چهر | |
| به مادر چنین گفت کای پر خرد | همی مهر جان مرا بشکرد | |
| مرا مام فرخ نزادی ز بن | نرفتی ز من نیک یا بد سخن | |
| سپهدار دستان به کابل بماند | چنین مهر اویم بر آتش نشاند | |
| چنان تنگ شد بر دلم بر جهان | که گریان شدم آشکار و نهان | |
| نخواهم بدن زنده بیروی او | جهانم نیرزد به یک موی او | |
| بدان کو مرا دید و بامن نشست | به پیمان گرفتیم دستش بدست | |
| فرستاده شد نزد سام بزرگ | فرستاد پاسخ به زال سترگ | |
| زمانی بپیچید و دستور بود | سخنهای بایسته گفت و شنود | |
| فرستاده را داد بسیار چیز | شنیدم همه پاسخ سام نیز | |
| به دست همین زن که کندیش موی | زدی بر زمین و کشیدی به روی | |
| فرستاده آرندهی نامه بود | مرا پاسخ نامه این جامه بود | |
| فروماند سیندخت زان گفتگوی | پسند آمدش زال را جفت اوی | |
| چنین داد پاسخ که این خرد نیست | چو دستان ز پرمایگان گرد نیست | |
| بزرگست پور جهان پهلوان | همش نام و هم رای روشن روان | |
| هنرها همه هست و آهو یکی | که گردد هنر پیش او اندکی | |
| شود شاه گیتی بدین خشمناک | ز کابل برآرد به خورشید خاک | |
| نخواهد که از تخم ما بر زمین | کسی پای خوار اندر آرد به زین | |
| رها کرد زن را و بنواختش | چنان کرد پیدا که نشناختش |