درین دامگاه عجیب و غریب
|
|
که هر صید را بود دامی نصیب
|
همایون به چنگ همایان فتاد
|
|
وزان دولت و رفعتش شد زیاد
|
ولی آن گروه مدارا مدار
|
|
که با نقدیک گنجشان بود کار
|
علاجی نکردند تلبیس را
|
|
به ابلیس دادند بلقیس را
|
درین خانه نه رواق دو در
|
|
که دیده ز یک مادر و یک پدر
|
دو خواهر یکی همسرش سروری
|
|
رفیع آستانی بلند افسری
|
یکی در سرش سایهی ناکسی
|
|
که سگ را ازو عار آید بسی
|
دو داماد در سلک یک خاندان
|
|
یکی کامران و یکی خر چران
|
ازین هر که زاید بود جد وی
|
|
جهان داوری مثل دارا و کی
|
وزان هرچه زاید بود نقد قلب
|
|
زاب تا به صد پشت کلب ابن کلب
|
از آن قیمتی گوهر پاک حیف
|
|
وزان در که افتاده در خاک حیف
|
به باد ای فلک برده آن خاک را
|
|
جدا کن ز هم پاک و ناپاک را
|