بحمدالله کز الطاف الهی
|
|
مزین شد دگر اورنگ شاهی
|
زنو کوس بشارت کوفت گردون
|
|
در استقلال نواب همایون
|
منادی زن برای سجدهی عام
|
|
گران کرد از منادی گوش ایام
|
که طالع گشت خورشید جهانتاب
|
|
جهان بگشود چشم خفته از خواب
|
نشست از نو درین کاخ مخیم
|
|
به سالاری جهان سالار اعظم
|
زمین از آسمان شد تهنیت جو
|
|
زبان آسمان شد تهنیتگو
|
دم و پشت کمان فتنه شد نرم
|
|
مبارکباد را بازار شد گرم
|
زبان هرکه میجنبید در کام
|
|
به سامع نکتهای میکرد اعلام
|
بیان هرکه حرف آغاز میکرد
|
|
دری ز ابواب دعوی باز میکرد
|
قضا میگفت من امداد کردم
|
|
که عالم را ز نو آباد کردم
|
فلک میگفت بود از پرتو من
|
|
که دیگر شد چراغ دهر روشن
|
ملک میگفت از تسبیح من بود
|
|
که از کار جهان این عقده بگشود
|
درین مدت شبی بگذشت بر کس
|
|
کزین گفت و شنو یک دم کند بس
|
مرا هم خورد حرفی چند بر گوش
|
|
که میبرد استماع آن ز دل هوش
|
ز لفظ منهیان عالم غیب
|
|
ز گفت آگهان سر لاریب
|
یکی زان حرفهای راست تعبیر
|
|
قلم میآورد در سلک تحریر
|
شبی روشن به نور مشعل بدر
|
|
ز فیاض قدر با لیلة القدر
|
درو وحشت به دامن پا کشیده
|
|
ز راحت آب در جو آرمیده
|
من بی دل که از خوابم ملال است
|
|
دلم ماوای سلطان خیال است
|
ز ذوق صحت شاه جهاندار
|
|
نه چشمم خفته بود آن شب نه بیدار
|