ای نثار شام گیسویت خراج مصر و شام
|
|
هندوی خال تو را صد یوسف مصری غلام
|
چهرهات افروخته ماه درخشان را عذار
|
|
جلوهات آموخته کبک خرامان را خرام
|
کاکلت بر آفتاب از ساحری افکنده ظل
|
|
سنبلت بر روی آب از جادوئی گسترده دام
|
طوبی از قدت پیاپی میکند رفتار کسب
|
|
طوطی از لعلت دمادم میکند گفتار وام
|
گل به بویت گرچه میباشد نمیباشد بسی
|
|
مه به رویت گرچه میماند نمیماند تمام
|
گر نسازم سر فدایت بر تو خون من حلال
|
|
ور نمیرم در هوایت زندگی بر من حرام
|
کوکب اوج جلالی باد حسنت لایزال
|
|
آفتاب بی زوالی باد ظلت مستدام
|
شاه خوبانی چو جولان میکنی بر پشت زین
|
|
ماه تابانی چو طالع میشوی از طرف بام
|
صد هزاران شیوه دارد آن پری در دلبری
|
|
من ندارم جز دلی آیا نهم دل بر کدام
|
یافتم دی رخصت طوف ریاض عارضش
|
|
زد صبا زآن گلستان بوی بهشتم بر مشام
|
روضه دیدم چو جنت از وی برده فیض
|
|
چشمه دیدم چه کوثر کوثر از وی جسته کام
|
بر لب آن چشمه از خالش نشسته هندوئی
|
|
چون سواد دیده مردم به عین احترام
|
مانع لب تشنها زان چشمهی زمزم صفات
|
|
ناهی دلخستها زان شربت عناب فام
|
غیرتم زد در دل آتش کز چه باشد بیسبب
|
|
هندوی شیرین مذاق از دلبر ما تلخ کام
|
خواستم منعش کنم ناگاه عقل دوربین
|
|
بانگ بر من زد که ای در نکتهدانی ناتمام
|
هندوئی کز زیرکی و مقبلی رضوان صفت
|
|
گشته کوثر را حفیظ و کرده جنت را مقام
|
خود نمیگوئی که خواهد بود ای ناقص خرد
|
|
جز غلام شاه انجم چاکر کیوان غلام
|
سرور فرخ رخ عادل دل دلدل سوار
|
|
قسور جنگ آور اژدر در لیث انتقام
|
حیدر صفدر که در رزم از تن شیر فلک
|
|
جان برآرد چون برآرد تیغ خونریز از نیام
|
ساقی کوثر که تا ساقی نگردد در بهشت
|
|
انبیا را ز آب کوثر تر نخواهد گشت کام
|