چنین بود تا بود بالا و زیر
|
|
بدانسان که بد گفت باید دلیر
|
چنان واجب آمد به رای درست
|
|
که ترکیب اول چه بود از نخست
|
چه افزایش و کاهش نو بنو
|
|
بنا بود پیشینه شد پیشرو
|
نخستین سبب را در این تاروپود
|
|
بجوئیم از اجرام چرخ کبود
|
بدین زیرکی جمعی آموزگار
|
|
نیارد بههم بعد از این روزگار
|
ندانیم کز مادر این راه رنج
|
|
کرا پای خواهد فروشد به گنج
|
بگوئید هر یک به فرهنگ خویش
|
|
که این کار از آغاز چون بود پیش
|
به تقدیر و حکم جهان آفرین
|
|
نخست آسمان کرده شد با زمین
|
بیا تا برون آوریم از نهفت
|
|
که اول بهار جهان چون شکفت
|
چگونه نهادش بنا گر بنا؟
|
|
چه بانگ آمد از ساز اول غنا؟
|
چو شاه این سخن را سرآغاز کرد
|
|
چنان گنج سربسته را باز کرد
|
ز تاریخ آن کارگاه کهن
|
|
فروبست بر فیلسوفان سخن
|
ولیکن نیوشنده را در جواب
|
|
سخن واجب آمد به فکر صواب
|
چنان رفت رخصت به رای درست
|
|
کارسطو کند پیشوائی نخست
|