- ۱ ای گوهر نام تو تاج سر دیوانها
- ۲ فرمود مرا سجدهی خویش آن بت رعنا
- ۳ حوصله کو که دل دهم عشق جنون فزای را
- ۴ هرزه نقاب رخ مکن طرهی نیم تاب را
- ۵ ای نگهت تیغ تیز غمزهی غماز را
- ۶ نشانده شام غمت گرد دل سپاهی را
- ۷ درهمی گرم غضب کرده نگاه که تو را
- ۸ گر به تکلیف لب جام به لب سوده تو را
- ۹ شوم هلاک چو غیری خورد خدنگ تو را
- ۱۰ تا همتم به دست طلب زد در بلا
- ۱۱ چو افکنده ببیند در خون تنم را
- ۱۲ مالک المک شوم چون ز جنون هامون را
- ۱۳ چو دی ز عشق من آگه شد و شناخت مرا
- ۱۴ من از رغم غزالی شهسواری کردهام پیدا
- ۱۵ صبح آن که داشت پیش تو جام شراب را
- ۱۶ درخشان شیشهای خواهم می رخشان در و پیدا
- ۱۷ اگر دل بر صف مژگان سیاهی میزند خود را
- ۱۸ به صد اندیشه افکند امشبم آن تیز دیدنها
- ۱۹ شوق درون به سوی دری میکشد مرا
- ۲۰ بگو ای باد آن سر خیل رعنا پادشاهان را