- ۴۱ ساقی سیمبر بیار شراب
- ۴۲ ای جان من بیاد لبت تشنه بر شراب
- ۴۳ هر که در عهد ازل مست شد از جام شراب
- ۴۴ ای لب میگون تو هم شکر و هم شراب
- ۴۵ من مستم و دل خراب جان تشنه و ساغر آب
- ۴۶ دیشب درآمد آن بت مه روی شب نقاب
- ۴۷ ای کرده مه را از تیره شب نقاب
- ۴۸ برقع از رخ برفکن ای لعبت مشکین نقاب
- ۴۹ رفت دوشم نفسی دیدهی گریان در خواب
- ۵۰ ای ز چشمت رفته خواب از چشم خواب
- ۵۱ ای چشم نیمخواب تو از من ربوده خواب
- ۵۲ ای لب لعلت ز آب زندگانی برده آب
- ۵۳ گوئیا عزم ندارد که شود روز امشب
- ۵۴ چند سوزیم من و شمع شبستان همه شب
- ۵۵ طمع مدار که دوری گزینم از رخ خوب
- ۵۶ طره مشکین نباشد بر رخ جانان غریب
- ۵۷ ای که از سرچشمهی نوشت برفت آب نبات
- ۵۸ ای که شهد شکربن تو برد آب نبات
- ۵۹ پیش اسبت رخ نهم ز آنرو که غم نبود زمات
- ۶۰ تا کی ندهی داد من ای داد ز دستت