دوستان! وقت عصیرست و کباب | راه را گرد نشاندهست سحاب | |
سوی رز باید رفتن به صبوح | خویشتن کردن مستان و خراب | |
نیمجوشیده عصیر از سر خم | درکشیدن، که چنینست صواب | |
رادمردان را هنگام عصیر | شاید ار مینبود صافی و ناب | |
تا دو سه روز درین سایهی رز | آب انگور گساریم به آب | |
بفروزیم همی آتش رز | گسترانیم بر او سرخ کباب | |
تاک رز باشدمان شاسپرم | برگ رز باشد دستار شراب | |
نقل ما خوشهی انگور بود | از بر سر بر چون پرعقاب | |
بانگ جوشیدن می باشدمان | نالهی بر بط و طنبور و رباب |