- ۱۴۱ زهی ز تو دل ناوک سزای من مجروح
- ۱۴۲ دوش گفتند سخنها ز زبان تو صریح
- ۱۴۳ به زبان خرد این نکته صریح است صریح
- ۱۴۴ غیر مگذار که در بزم تو آید گستاخ
- ۱۴۵ ای تو مجموعهی شوخی و سراپای تو شوخ
- ۱۴۶ آه از آن لحظه که مجلس به غضب در شکند
- ۱۴۷ از جیب حسن سرو قدی سر بدر نکرد
- ۱۴۸ به پیش اختر حسن تو مهر تاب ندارد
- ۱۴۹ گر از جمال جهانتاب او نقاب کشند
- ۱۵۰ به خاکم آن بت اگر با رقیب درگذر آید
- ۱۵۱ هیچ میگویی اسیری داشتم حالش چه شد
- ۱۵۲ آخر ای پیمان گسل یاران به یاران این کنند
- ۱۵۳ جدائی تو هلاکم ز اشتیاق تو کرد
- ۱۵۴ عرق از برگ گل انگیختنش را نگرید
- ۱۵۵ مهی که شمع رخش نور دیدهی من بود
- ۱۵۶ دیشب که بر لبت لب جام شراب بود
- ۱۵۷ امشب که چشم مست تو در مهد خواب بود
- ۱۵۸ ز بس کان جنگجو را احتزاز از صلح من باشد
- ۱۵۹ بهترین طاقی که زیر طاق گردون بستهاند
- ۱۶۰ فضای کلبهی فقر آن قدر صفا دارد