یاد باد آنکه بروی تو نظر بود مرا
|
|
رخ و زلفت عوض شام و سحر بود مرا
|
یاد باد آنکه ز نظارهی رویت همه شب
|
|
در مه چارده تا روز نظر بود مرا
|
یاد باد آنکه ز رخسار تو هر صبحدمی
|
|
افق دیده پر از شعلهی خور بود مرا
|
یاد باد آنکه ز چشم خوش و لعل لب تو
|
|
نقل مجلس همه بادام و شکر بود مرا
|
یاد باد آنکه ز روی تو و عکس می ناب
|
|
دیده پر شعشعهی شمس و قمر بود مرا
|
یاد باد آنکه گرم زهرهی گفتار نبود
|
|
آخر از حال تو هر روز خبر بود مرا
|
یاد باد آنکه چو من عزم سفر میکردم
|
|
بر میان دست تو هر لحظه کمر بود مرا
|
یاد باد آنکه برون آمده بودی بوداع
|
|
وز سر کوی تو آهنگ سفر بود مرا
|
یاد باد آنکه چو خواجو ز لب و دندانت
|
|
در دهان شکر و در دیده گهر بود مرا
|