گر راه بود بر سر کوی تو صبا را
|
|
در بندگیت عرضه کند قصه ما را
|
ما را به سرا پردهی قربت که دهد راه
|
|
برصدر سلاطین نتوان یافت گدا را
|
چون لاله عذاران چمن جلوه نمایند
|
|
سر کوفته باید که بدارند گیا را
|
گر ره بدواخانهی مقصود نیابیم
|
|
در رنج بمیریم و نخواهیم دوا را
|
مرهم ز چه سازیم که این درد که ما راست
|
|
دانیم که از درد توان جست دوا را
|
فریاد که دستم نگرفتند و به یکبار
|
|
از پای فکندند من بی سر و پا را
|
از تیغ بلا هر که بود روی بتابد
|
|
جز من که به جان میطلبم تیغ بلا را
|
هنگام صبوحی نکشد بی گل و بلبل
|
|
خاطر بگلستان من بی برگ و نوا را
|
روی از تو نپیچم وگر از شست تو آید
|
|
همچون مژه در دیده کشم تیغ بلا را
|
بیرون نرود یک سر مو از دل خواجو
|
|
نقش خط و رخسار تو لیلا و نهارا
|