بابها گشت صدر و بالش ازو
|
|
که ثنا زو گرفت فر و بها
|
او کند فرق نیک را از بد
|
|
او شناسد صواب را ز خطا
|
خاطر من مگر به مدحت او
|
|
ندهد بر مدیح خلق رضا
|
گرچه دورم به تن ز خدمت او
|
|
نکنم بی بهانه رسم رها
|
هر زمان مدحتی فرستم نو
|
|
ای رساننده زود باش هلا
|
او سزاوارتر به مدح و ثناست
|
|
جهد کن تا رسد سزا به سزا
|
ای ستوده خوی ستوده سخن
|
|
ای بلند اختر بلند عطا
|
گر به خدمت نیامدم بر تو
|
|
عذرکی تازه رخ نمود مرا
|
تا ز درگاه تو جدا گشتم
|
|
هر زمانی مرا غمیست جدا
|
فرقت پردهی تو گشت مرا
|
|
پردهای بر دو دیدهی بینا
|
من به مدح و دعا ز دستم چنگ
|
|
گر بسنده کنی به مدح و دعا
|
تا نمازست مایهی ممن
|
|
تا صلیبست قبلهی ترسا
|
شادمان باش و بختیار و عزیز
|
|
جاودان، کامران و کامروا
|