تشنگان ستمت زندگی از سر گیرند
|
|
کامی از تیغ تو گر نوبت دیگر گیرند
|
بر سر خاک شیهدان قدمی نه که مباد
|
|
دامن پاک تو در دامن محشر گیرند
|
پادشاهان سر راه تو گرفتند به عجز
|
|
چون فقیران که گذرگاه توانگر گیرند
|
خاک صاحب نظران را شود از دولت عشق
|
|
گر زمانی سر سیمین تو در بر گیرند
|
تشنهکامان ره عشق کجا روز جزا
|
|
عوض لعل تو سرچشمهی کوثر گیرند
|
پرده بر گیر ز رخساره که مردم کمتر
|
|
آستین از غم دل بر مژه تر گیرند
|
لب شیرین به شکر خنده اگر بگشایی
|
|
کار را تنگدلان تنگ به شکر گیرند
|
چارهی درد مجانین محبت نبود
|
|
مگر آن سلسله جعد معنبر گیرند
|
باغبانان اگر آن عارض رنگین بینند
|
|
خار را با گل خوش رنگ برابر گیرند
|
آخر از خصمی آن شوخ فروغی ترسم
|
|
دادخواهان به تظلم در داور گیرند
|