شبی که دل به برم یاد زلف دلبر کرد
|
|
دماغ جان مرا تا سحر معطر کرد
|
خیال دانهی خال مهی اسیرم ساخت
|
|
که صید مرغ دل از جعد دام گستر کرد
|
شهید خنجر مژگان شاهدی شدهام
|
|
که زنده کشتهی خود را به زخم دیگر کرد
|
مخور فریب نگاهش اگر مسلمانی
|
|
که هر چه کرد به من آن دو چشم کافر کرد
|
به جان رسیدهام از دست سادهلوحی دل
|
|
که یار وعده خلاف آن چه گفت باور کرد
|
سراغی از دل گم گشته دوش میکردم
|
|
اشارتی به خم طرهی معنبر کرد
|
یکی ز حسرت روی تو چاک بر دل زد
|
|
یکی ز دامن کوی تو خاک بر سر کرد
|
یکی ز یاد قدت سرگذشت طوبی گفت
|
|
یکی ز شوق لبت گفتگوی کوثر کرد
|
یکی رخ تو شباهت به ماه تابان داد
|
|
یکی دهان تو نسبت به تنگ شکر کرد
|
یکی ز خط خوشت خانه را معطر ساخت
|
|
یکی ز ماه رخت دیده را منور کرد
|
گرفت زلف سیه تا رخ تو را گفتم
|
|
غلام زنگی شه روم را مسخر کرد
|
ستوده خسرو بخشنده ناصرالدین شاه
|
|
که قطره را کف جودش محیط گوهر کرد
|
شها ثنای تو در دست قدسیان افتاد
|
|
که هر چه بنده نوشتم فرشته از بر کرد
|
فروغ طبع فروغی گرفت عالم را
|
|
که مدح ذات تو را آفتاب دفتر کرد
|