سوابق کرمت را بیان چگونه کنم
|
|
تبارکالله از آن کارساز ربانی
|
کنون که شاهد گل را به جلوهگاه چمن
|
|
به جز نسیم صبا نیست همدم جانی
|
شقایق از پی سلطان گل سپارد باز
|
|
به بادبان صبا کلههای نعمانی
|
بدان رسید ز سعی نسیم باد بهار
|
|
که لاف میزند از لطف روح حیوانی
|
سحرگهم چه خوش آمد که بلبلی گلبانگ
|
|
به غنچه میزد و میگفت در سخنرانی
|
که تنگدل چه نشینی ز پرده بیرون آی
|
|
که در خم است شرابی چو لعل رمانی
|
مکن که می نخوری بر جمال گل یک ماه
|
|
که باز ماه دگر میخوری پشیمانی
|
به شکر تهمت تکفیر کز میان برخاست
|
|
بکوش کز گل و مل داد عیش بستانی
|
جفا نه شیوهی دینپروری بود حاشا
|
|
همه کرامت و لطف است شرع یزدانی
|
رموز سر اناالحق چه داند آن غافل
|
|
که منجذب نشد و از جذبههای سبحانی
|
درون پردهی گل غنچه بین که میسازد
|
|
ز بهر دیدهی خصم تو لعل پیکانی
|
طربسرای وزیر است ساقیا مگذار
|
|
که غیر جام می آنجا کند گرانجانی
|
تو بودی آن دم صبح امید کز سر مهر
|
|
برآمدی و سر آمد شبان ظلمانی
|
شنیدهام که ز من یاد میکنی گه گه
|
|
ولی به مجلس خاص خودم نمیخوانی
|
طلب نمیکنی از من سخن جفا این است
|
|
وگرنه با تو چه بحث است در سخندانی
|
ز حافظان جهان کس چو بنده جمع نکرد
|
|
لطایف حکمی با کتاب قرآنی
|
هزار سال بقا بخشدت مدایح من
|
|
چنین نفیس متاعی به چون تو ارزانی
|
سخن دراز کشیدم ولی امیدم هست
|
|
که ذیل عفو بدین ماجرا بپوشانی
|
همیشه تا به بهاران هوا به صفحهی باغ
|
|
هزار نقش نگارد ز خط ریحانی
|
به باغ ملک ز شاخ امل به عمر دراز
|
|
شکفته باد گل دولتت به آسانی
|