انصاف در جبلت عالم نیامده است
|
|
راحت نصیب گوهر آدم نیامده است
|
از مادر زمانه نزاده است هیچکس
|
|
کوهم ز دهر نامزد غم نیامده است
|
از موج غم نجات کسی راست کو هنوز
|
|
بر شط کون و فرضهی عالم نیامده است
|
از ساغر زمانه که نوشید شربتی
|
|
کان نوش جانگزایتر از سم نیامده است
|
گیتی تو را ز حادثه ایمن کجا کند؟
|
|
کورا ز حادثات امان هم نیامده است
|
دزدی است چرخ نقبزن اندر سرای عمر
|
|
آری به هرزه قامت او خم نیامده است
|
آسودگی مجوی که کس را به زیر چرخ
|
|
اسباب این مراد فراهم نیامده است
|
با خستگی بساز که ما را ز روزگار
|
|
زخم آمده است حاصل و مرهم نیامده است
|
در جامهی کبود فلک بنگر و بدان
|
|
کاین چرخ جز سراچهی ماتم نیامده است
|
خاقانیا فریب جهان را مدار گوش
|
|
کورا ز ده، دو قاعده محکم نیامده است
|