به یکی نامهی خودم دریاب | به دو انگشت کاغذم دریاب | |
به فراقی که سوزدم کشتی | به پیامی که سازدم دریاب | |
درد من بر طبیب عرض مکن | تو مسیح منی خودم دریاب | |
کارم از دست شد ز دست فراق | دست در دامنت زدم دریاب | |
من از خیرهکش فراق هنوز | دیت وصل نستدم دریاب | |
الله الله که از عذاب سفر | به علیالله درآمدم دریاب | |
دردمندم ز نقل خانهی آب | به گلاب و طبرزدم دریاب | |
من که در یک دو نه سه چار یکی | بستهی ششدر آمدم دریاب | |
من که خاقانیم به دست عنا | چون خیال مشعبدم دریاب |