طبع تو دمساز نیست عاشق دلسوز را | خوی تو یاریگر است یار بدآموز را | |
دستخوش تو منم دست جفا برگشای | بر دل من برگمار تیر جگردوز را | |
از پی آن را که شب پردهی راز من است | خواهم کز دود دل پرده کنم روز را | |
لیک ز بیم رقیب وز پی نفی گمان | راه برون بستهام آه درون سوز را | |
دل چه شناسد که چیست قیمت سودای تو | قدر تو چه داند صدف در شبافروز را | |
گر اثر روی تو سوی گلستان رسد | باد صبا رد کند تحفهی نوروز را | |
تا دل خاقانی است از تو همی نگذرد | بو که درآرد به مهر آن دل کین توز را |