هست یکی نیمهی عمر تو روز | نیمهی دیگر شب انجم فروز | |
روز و شب عمر تو با صد شتاب | میگذرد، آن به خود و این به خواب | |
روز پی خور سگ دیوانهای | خفته به شب مردهی کاشانهای | |
روز چنان میگذرد شب چنین | کی شوی آمادهی روز پسین؟ | |
شب چو رسد، شمع شبافروز باش | همنفس گریهی جانسوز باش | |
روز و شبت گر همه یکسان شود | بر تو شب و روز تو تاوان شود |