عقد آن جوهری که میبندم | جز به نام رسول نپسندم | |
خواجه او بود و پادشاه خداست | امر اچار یارش از چپ و راست | |
وین دگرها چو سایه از پی نور | گشته زان سایه نیز بعضی دور | |
منعمی کندرو کرم نبود | هست ابری کش آب و نم نبود | |
زین جگر کوچکان همت خرد | بیجگر یک درم نشاید برد | |
آن کریمی بجز خدا نبود | که ز ذاتش کرم جدا نبود | |
کرم اینست رفته قاف به قاف | بیجواب و سال و منت و لاف |