در شرف بنیت انسان به صورت و معنی بر دیگر مخلوقات

هم خمیر تنت سرشته‌ی اوست هم حروفت قلم نوشته‌ی اوست
نقش الله نقش پنجه‌ی تو « ما سوی الله» در شکنجه‌ی تو
ز سر و دست و ناف و پای تو دل کرده نام محمدی حاصل
الف قامتست و را ابرو صاد و ضاد تو چشم‌ها بر رو
طا و ظا انف و سین و شین دندان ها دهان تو با لب خندان
میم نافست و عین و غینت گوش این بدان و در آن دگر میکوش
میکنی ز آن سر و دهان و دو چشم بر سه دندان شین شیطان خشم
صورتی کش به دست خود کردست چون توان گفتنش؟ که بد کردست
دیو را نور عقل یار نبود ورنه این جا ز سجده عار نبود
ایزدت خواست تا پدید شدی لایق مژده و نوید شدی
پدری کرد عقلت از بالا مادری نفس، تا شدی والا
اخترانت برادر و خواهر ملکت یار و مالکت یاور
عقلت از عالم اله آمد نفست از بارگاه شاه آمد
دو ملک با تو این چنین همراه سوی ایشان نمی‌کنی تو نگاه؟
ملک و روح با تو و تو به خواب شب قدری،تو خویش را دریاب
نه عرض گشته در سرای سپنج خادمان تو با جواهر پنج
چار عنصر خمیره‌ی جسمت سه موالید جزوی از اسمت
آب حمال تست و کشتیها باد فراش تست و دشتیها
آتش از مطبخ تو آشپزیست افتابت به باغ رنگ رزیست
بر تو حفظش چنان نگشت محیط کز مرکب بترسی وز بسیط