صاحب ابر دست دریا کف
|
|
میر عباد عبد آصف صف
|
کار فرمای هفت چرخ مشید
|
|
بوالمحامد محمد بن رشید
|
ملجا ملت و ملاذ عباد
|
|
زبدهی چهار عنصر متضاد
|
اختری حکم و آسمانی جاه
|
|
خاوری شهر و خاورانی شاه
|
هشتم هفت کوکب معلوم
|
|
پنجم چار گوهر معصوم
|
رای او پشتوان رایت شاه
|
|
روی او قبلهی امیر و سپاه
|
دین و دنیا ازو دو «من ذلک»
|
|
رقبهی او رقاب را مالک
|
لشکر فضل را مبارز اوست
|
|
خلق حشوند، جمله بارز اوست
|
کف او را دو کون یکشبه خرج
|
|
در سر انگشت او دو گیتی درج
|
دل و دستش بداد داد جهان
|
|
در سر او نرفت باد جهان
|
مال را پایمال دستش کرد
|
|
مکر دنیا بدید و پستش کرد
|
سفرهی چرخ و نان شطرنجی
|
|
چیست تا در سماط او سنجی؟
|
پیکر مردی و نکوکاری
|
|
کرده از ترک او کله داری
|
داده بزمش ز راه مستوری
|
|
جام می را به سنگ دستوری
|
عقل کلی گرفته دانش و پند
|
|
زان شفا بخش کلک قانون بند
|
عین معینست صورت ذاتش
|
|
عمدهی راستی اشاراتش
|
کرده بر تخت نیک تدبیری
|
|
رافت و رحمتش جهانگیری
|
به عیاری که نقد او سنجند
|
|
نقرهی ماه و مهر ده پنجند
|
جمع بستند دخل او با خرج
|
|
آسمان و زمین درو شد درج
|
کشور ظلم و جور غارت کرد
|
|
ملک او ازو روی در عمارت کرد
|