باغ ملک آمد طری از رشحهی کلک وزیر | زان که افشک میکند مر باغ و بستان را طری |
□
چه نیکو سخن گفت؟ یاری بیاری | که: تا کی کشم از خسر ذل و خواری؟ |
□
نیل دمنده تویی به گاه عطیت | پیل دمنده به گاه کینه گزاری |
□
مرا با تو بدین باب تاب نیست | که تو راز به از من به سر بری |
□
آهو ز تنگ کوه بیامد به دشت و راغ | بر سبزه باده خوش بود اکنون، اگر خوری |
□
از خر و پالیک آن جای رسیدم که همی | موزهی چینی میخواهم و اسب تازی |
□
جهانا، همانا کزین بیگناهی | گنه کار ماییم و تو بی کنازی |
□
به جمله خواهم یک ماهه بوسه از تو، بتا | به کیچ کیچ نخواهم که فام من توزی |
□
ای آن که از عشق تو اندر جگر خویش | آتشکده دارم سد و بر هر مژه ای ژی |
□
ازو بی اندهی بگزین و شادی با تن آسانی | به تیمار جهان دل را چرا باید که بخسانی؟ |
□
شدم پیر بدین سان و تو هم خود نه جوانی | مرا سینه پر انجوخ و تو چون چفته کمانی |
□
زر خواهی و ترنج، اینک این دو رخ من | می خواهی و گل و نرگس، از آن دو رخ جوی |
□
سروست آن یا بالا؟ ماهست آن یا روی؟ | زلفست آن یا چوگان؟ خالست آن یا گوی؟ |
□
آمد این نوبهار توبه شکن | پرنیان گشت باغ و برزن و کوی |
□
شاعر شهید و شهره فرالاوی | وین دیگر به جمله همه راوی |
□
جز برتری ندانی، گویی که آتشی | جز راستی نجویی، ماناتر از وی |
□
ای مایهی خوبی و نیک نامی | روزم ندهد بی تو روشنایی |