- ۱ چو بگذشت زو شاه شد یزدگرد
- ۲ عمر سعد وقاس را با سپاه
- ۳ فرستادهی نیز چون برق و رعد
- ۴ چو بشنید سعد آن گرانمایه مرد
- ۵ بفرمود تابرکشیدند نای
- ۶ فرخ زاد هر مزد با آب چشم
- ۷ دبیر جهاندیده راپیش خواند
- ۸ یکی نامه بنوشت دیگر بطوس
- ۹ وزان جایگه برکشیدند کوس
- ۱۰ یکی پهلوان بود گسترده کام
- ۱۱ چو ماهوی دل را برآورد گرد
- ۱۲ چو بشنید ماهوی بیدادگر
- ۱۳ چنین دادخوانیم بر یزدگرد
- ۱۴ کس آمد به ماهوی سوری بگفت
- ۱۵ چنین تا به بیژن رسید آگهی
- ۱۶ چو بیژن سپه را همه راست کرد
- ۱۷ چو بگذشت سال ازبرم شست و پنج