- ۲۱ ز بیگانه قیصر به پرداخت جای
- ۲۲ چوقیصر نگه کرد و نامه بخواند
- ۲۳ هم آنگه یکی نامه بنوشت زود
- ۲۴ چو آن نامه نزدیک خسرو رسید
- ۲۵ چو خورشید گردنده بیرنگ شد
- ۲۶ بدو گفت قیصر که جاوید زی
- ۲۷ وزان پس چو دانست کامد سپاه
- ۲۸ بهشتم بیاراست خورشید چهر
- ۲۹ چوآمد به بهرام زین آگهی
- ۳۰ بیامد به نزدیک چوبینه مرد
- ۳۱ چوخورشید برزد سراز تیره کوه
- ۳۲ چو بر زد ز دریا درفش سپید
- ۳۳ هم آنگه ز کوه اندر آمد سپاه
- ۳۴ چو خورشید روشن بیاراست گاه
- ۳۵ ازین سوی خسرو بران رزمگاه
- ۳۶ دگر روز خسرو بیاراست گاه
- ۳۷ بخراد برزین بفرمود شاه
- ۳۸ مرا سال بگذشت برشست و پنج
- ۳۹ کنون داستانهای دیرینه گوی
- ۴۰ چوشب دامن تیره اندر کشید