وزان جایگه شد به پیش پدر

بدانست کایشان دو دل پر ز راز چرا از جهاندار گشتند باز
برخساره شد چون گل شنبلید نکرد آن سخن بر دلیران پدید
بدیشان چنین گفت کزشاه راه بگردید کامد بتنگی سپاه
بیابان گزینید وراه دراز مدارید یکسر تن از رنج باز