درم داد با لشکر نامدار
|
|
سوی جنگ جستن برآراست کار
|
بدان جنگ هرمز بدی پیشرو
|
|
همیرفت با کارسازان نو
|
قباد از پس پشت پیروز شاه
|
|
همیراند چون باد لشکر به راه
|
که پیروز را پاک فرزند بود
|
|
خردمند شاخی برومند بود
|
بلاش از بر تخت بنشست شاد
|
|
که کهتر پسر بود با مهر و داد
|
یکی پارسی بود بس نامدار
|
|
ورا سوفزا خواندی شهریار
|
بفرمود پیروز کایدر بباش
|
|
چو دستور شایسته نزد بلاش
|
سپه را سوی جنگ ترکان کشید
|
|
همی تاج و تخت کیی را سزید
|
همیراند با لشکر و گنج و ساز
|
|
که پیکار جویند با خوشنواز
|
نشانی که بهرام یل کرده بود
|
|
ز پستی بلندی برآورده بود
|
نبشته یکی عهد شاهنشهان
|
|
که از ترک و ایرانیان در جهان
|
کسی زین نشان هیچ برنگذرد
|
|
کزان رود برتر زمین نشمرد
|
چو پیروز شیراوژن آنجا رسید
|
|
نشان کردن شاه ایران بدید
|
چنین گفت یکسر بگردنکشان
|
|
که از پیش ترکان برین همنشان
|
مناره برآرم به شمشیر و گنج
|
|
ز هیتال تا کس نباشد به رنج
|
چو باشد مناره به پیش برک
|
|
بزرگان به پیش من آرند چک
|
بگویم که آن کرد بهرام گور
|
|
به مردی و دانایی و فر و زور
|
نمانم بجایی پی خوشنواز
|
|
به هیتال و ترک از نشیب و فراز
|
چو بشنید فرزند خاقان که شاه
|
|
ز جیحون گذر کرد خود با سپاه
|
همیبشکند عهد بهرام گور
|
|
بدان تازه شد کشتن و جنگ و شور
|