سیوم روز بزم ردان ساختند

هرانکس که درویش باشد به شهر که از روز شادی نیابند بهر
فرستید نزدیک ما نامشان برآریم زان آرزو کامشان
دگر هرک هستند پهلونژاد که گیرند از رفتن رنج یاد
هم از گنج ما بی‌نیازی دهید خردمند را سرفرازی دهید
کسی را که فامست و دستش تهیست به هر کار بی‌ارج و بی فرهیست
هم از گنج‌ماشان بتوزید فام به دیوانهایشان نویسید نام
ز یزدان بخواهید تا هم چنین دل ما بدارد به آیین و دین
بدین مهر ما شادمانی کنید بران مهتران مهربانی کنید
همان بندگان را مدارید خوار که هستند هم بنده‌ی کردگار
کسی کش بود پایه‌ی سنگیان دهد کودکان را به فرهنگیان
به دانش روان را توانگر کنید خرد را ز تن بر سر افسر کنید
ز چیز کسان دور دارید دست بی‌آزار باشید و یزدان‌پرست
بکوشید و پیمان ما مشکنید پی و بیخ و پیوند بد برکنید
به یزدان پناهید و فرمان کنید روان را به مهرش گروگان کنید
مجویید آزار همسایگان هم آن بزرگان و پرمایگان
هرانکس که ناچیز بد چیره گشت وز اندازه‌ی کهتری برگذشت
بزرگش مخوانید کان برتری سبک بازگردد سوی کهتری
ز درویش چیزی مدارید باز هرانکس که هست از شما بی‌نیاز
به پاکان گرایید و نیکی کنید دل و پشت خواهندگان مشکنید
هران چیز کان دور گشت از پسند بدان چیز نزدیک باشد گزند