برانوش چون پاسخ نامه دید

به روم اندرون هرچ بودش ز گنج فراز آوریده ز هر سو به رنج
بیاورد و یکسر به شاپور داد همی بود یک چند لب پر ز باد
سرانجام در بند و زندان بمرد کلاه کیی دیگری را سپرد
به رومش فرستاد شاپور شاه به تابوت وز مشک بر سر کلاه
چنین گفت کاینست فرجام ما ندانم کجا باشد آرام ما
یکی را همه زفتی و ابلهیست یکی با خردمندی و فرهیست
برین و بران روز هم بگذرد خنگ آنک گیتی به بد نسپرد
به تخت کیان اندر آورد پای همی بود چندی جهان کدخدای
وزان پس بر کشور خوزیان فرستاد بسیار سود و زیان
ز بهر اسیران یکی شهر کرد جهان را ازان بوم پر بهر کرد
کجا خرم‌آباد بد نام شهر وزان بوم خرم کرا بود بهر
کسی را که از پیش ببرید دست بدین مرز بودیش جای نشست
بر و بوم او یکسر او را بدی سر سال نو خلعتی بستدی
یکی شارستان کرد دیگر به شام که پیروز شاپور کردش به نام
به اهواز کرد آن سیم شارستان بدو اندرون کاخ و بیمارستان
کنام اسیرانش کردند نام اسیر اندرو یافتی خواب و کام