تن پهلوان را نیارم به رنج | فرستمش هرگونه آگنده گنج | |
ازین سو دل پهلوان را ببست | وزان در سوی چاره یازید دست | |
نوندی برافگند نزدیک زال | که پرنده شو باز کن پر و بال | |
به دستان بگو آنچ دیدی ز کار | بگویش که از آمدن سر مخار | |
که دو پهلوان آمد ایدر بجنگ | ز ترکان سپاهی چو دشتی پلنگ | |
دو لشکر کشیدند بر هیرمند | به دینارشان پای کردم به بند | |
گر از آمدن دم زنی یک زمان | برآید همی کامهی بدگمان |