گفت قاضی گر نبودی امر مر
|
|
ور نبودی خوب و زشت و سنگ و در
|
ور نبودی نفس و شیطان و هوا
|
|
ور نبودی زخم و چالیش و وغا
|
پس به چه نام و لقب خواندی ملک
|
|
بندگان خویش را ای منهتک
|
چون بگفتی ای صبور و ای حلیم
|
|
چون بگفتی ای شجاع و ای حکیم
|
صابرین و صادقین و منفقین
|
|
چون بدی بی رهزن و دیو لعین
|
رستم و حمزه و مخنث یک بدی
|
|
علم و حکمت باطل و مندک بدی
|
علم و حکمت بهر راه و بیرهیست
|
|
چون همه ره باشد آن حکمت تهیست
|
بهر این دکان طبع شورهآب
|
|
هر دو عالم را روا داری خراب
|
من همیدانم که تو پاکی نه خام
|
|
وین سالت هست از بهر عوام
|
جور دوران و هر آن رنجی که هست
|
|
سهلتر از بعد حق و غفلتست
|
زآنک اینها بگذرند آن نگذرد
|
|
دولت آن دارد که جان آگه برد
|