نظر که با همه داری به چشم بخشایش | درر که بر همه باری ز ابر کف کریم | |
مرا دوبار نوازش کن و کرم فرما | یکی به موجب خدمت یکی به حق قدیم |
□
آن ستمدیده ندیدی که به خونخواره چه گفت | ملکا جور مکن چون به جوار تو دریم | |
گله از دست ستمکار به سلطان گویند | چون ستمکار تو باشی گله پیش که بریم؟ |
□
خلق در ملک خدای از همه جنسی باشد | حاکمان خرده نگیرند که ما رندانیم | |
گر کسی را عملی هست و امیدی دارد | ما گداییم درین ملک نه بازرگانیم |
□
گر بدانستی که خواهد مرد ناگه در میان | جامه چندین کی تنیدی پیله گرد خویشتن | |
خرم آنکو خورد و بخشید و پریشان کرد و رفت | تا چنین افسون ندانی دست بر افعی مزن |
□
اگر گویندش اندر نار جاوید | بخواهی ماند با فرعون و هامان | |
چنان سختش نیاید صاحب جاه | که گویندش مرو فردا به دیوان | |
دو بهر از دینش ار معدوم گردد | نیاید در ضمیرش هیچ نقصان | |
برآید جانش از محنت به بالا | گر از رسمش به زیر آید منی نان |
□
نکویی بابدان کردن وبالست | ندانند این سخن جز هوشمندان | |
ز بهر آنکه با گرگان نکویی | بدی باشد به حال گوسفندان |