در ستایش علی«ع»

زلف پیش پای او بر خاک می‌ساید جبین همچو هندویی که پیش بت نهد سر بر زمین
زین خطایش بر سر بازار باید کند پوست گر کند دعوی به زلفت نافه‌ی آهوی چین
ای شب خورشید پوشت سنبل باغ بهشت وی لب شکر فروشت چشمه‌ی ماء معین
عاجز از موی میانت مردمان موشکاف مضطر از درک دهانت مردمان خرده بین
گرمی مهر تو هردم می‌شود در دل ز یاد تا ز ماه عارضت بنمود خط عنبرین
بهر دلگرمی طلسمی ماند بر آتش مگر غمزه‌ی افسونگرت چون غمزه‌ی سحر آفرین
مردمان دیده از موج سرشکم بد برند آب چون در کشتی افتد بد برد کشتی نشین
شد بهار اما چه خوشحالی مرا چون بی قدش شاخ گل در دیده می‌آید چو میل آتشین
بگذر از بیت الحزن اکنون که در اطراف باغ می‌کند بلبل غزلخوانی به آواز حزین
بلبل از گل در شکایت غنچه خندان از نشاط گل پریشان زین حکایت بر جبین افکنده چین
تاکند در کار بلبل چون رسد هنگام کار شاهد گل زهر پنهان کرده در زیر نگین
غنچه و گل اشک بلبل گر نمی‌کردند پاک آستین آن چرا خونین شد و دامان این
آب جو بهر چه رو در هم کشد چون در چمن کرده همیان پر درم از عکس برگ یاسمین
غنچه گو دلتنگ شو کو خرده‌ای دارد به کف کز نسیمش کیسه پردازیست هر سو در کمین
روح در تن می‌دمد باد بهاری غنچه را می‌رسد گویا ز طرف روضه خلدبرین
یعنی از خاک حریم روضه‌ی شاه نجف گلبن باغ حقیقت سرو بستان یقین
حیدر صفدر، شه عنترکش خیبر گشای سرور غالب، سر مردان امیر الممنین
تا چرا خود را نمی‌بیند ز نامش سر فراز رخنه‌ها در سینه کرد از رشک عینش حرف سین
کیست کو سر کرده سر باشد بدور عدل او کش ز سر نگذشت حرف ناامیدی همچو شین
گر نیارد سر فرو با پاسبان درگهت هندوی گردنکش کیوان درین حصن حصین