زلف پیش پای او بر خاک میساید جبین
|
|
همچو هندویی که پیش بت نهد سر بر زمین
|
زین خطایش بر سر بازار باید کند پوست
|
|
گر کند دعوی به زلفت نافهی آهوی چین
|
ای شب خورشید پوشت سنبل باغ بهشت
|
|
وی لب شکر فروشت چشمهی ماء معین
|
عاجز از موی میانت مردمان موشکاف
|
|
مضطر از درک دهانت مردمان خرده بین
|
گرمی مهر تو هردم میشود در دل ز یاد
|
|
تا ز ماه عارضت بنمود خط عنبرین
|
بهر دلگرمی طلسمی ماند بر آتش مگر
|
|
غمزهی افسونگرت چون غمزهی سحر آفرین
|
مردمان دیده از موج سرشکم بد برند
|
|
آب چون در کشتی افتد بد برد کشتی نشین
|
شد بهار اما چه خوشحالی مرا چون بی قدش
|
|
شاخ گل در دیده میآید چو میل آتشین
|
بگذر از بیت الحزن اکنون که در اطراف باغ
|
|
میکند بلبل غزلخوانی به آواز حزین
|
بلبل از گل در شکایت غنچه خندان از نشاط
|
|
گل پریشان زین حکایت بر جبین افکنده چین
|
تاکند در کار بلبل چون رسد هنگام کار
|
|
شاهد گل زهر پنهان کرده در زیر نگین
|
غنچه و گل اشک بلبل گر نمیکردند پاک
|
|
آستین آن چرا خونین شد و دامان این
|
آب جو بهر چه رو در هم کشد چون در چمن
|
|
کرده همیان پر درم از عکس برگ یاسمین
|
غنچه گو دلتنگ شو کو خردهای دارد به کف
|
|
کز نسیمش کیسه پردازیست هر سو در کمین
|
روح در تن میدمد باد بهاری غنچه را
|
|
میرسد گویا ز طرف روضه خلدبرین
|
یعنی از خاک حریم روضهی شاه نجف
|
|
گلبن باغ حقیقت سرو بستان یقین
|
حیدر صفدر، شه عنترکش خیبر گشای
|
|
سرور غالب، سر مردان امیر الممنین
|
تا چرا خود را نمیبیند ز نامش سر فراز
|
|
رخنهها در سینه کرد از رشک عینش حرف سین
|
کیست کو سر کرده سر باشد بدور عدل او
|
|
کش ز سر نگذشت حرف ناامیدی همچو شین
|
گر نیارد سر فرو با پاسبان درگهت
|
|
هندوی گردنکش کیوان درین حصن حصین
|