زین پیش به شبهای سیاه شبهناک | خورشید همی نمودی از عارض پاک | |
امروز به عارضت همی گوید خاک | ای روز زمانه «انعم الله مساک» |
□
ناید به کف آن زلف سمن مال به مال | نی رقص کند بر آن رخان خال به خال | |
ای چون گل نو که بینمت سال به سال | گردنده چو روزگاری از حال به حال |
□
هر چند شدم ز عش تو خوار و خجل | در عشق بجز درد ندارم حاصل | |
از تو نکنم شکایت ای شمع چگل | کین رنج مرا هم از دل آمد بر دل |
□
ای عهد تو عهد دوستان سر پل | از وصل تو هجر خیزد از عز تو دل | |
پر مشغله و میان تهی همچو دهل | ای یک شبه همچو شمع و یک روزه چو گل |
□
از گفتهی بد گوی تو چون هر عاقل | در کوشش خصم تو چو هر بیحاصل | |
خالی نکنم تا ننهندم در گل | سودای تو از دماغ و مهر تو ز دل |
□
با چهرهی آن نگار خندان ای گل | بیرون نبری زیره به کرمان ای گل | |
بیهوده تن خویش مرنجان ای گل | هان چاک مزن بر به گریبان ای گل |
□
ای عمر عزیز داده بر باد ز جهل | وز بیخبری کار اجل داشته سهل | |
اسباب دوصد ساله سگالنده ز پیش | نایافته از زمانه یک ساعت مهل |
□
در عشق تو خفته همچو ابروی توام | زخمم چه زنی نه مرد بازوی توام | |
در خشم شدی که گفتمت ترک منی؟ | بگذاشتم این حدیث، هندوی توام |
□
از روی عتاب اگر چه گویی سردم | در صف بلا گرچه دهی ناوردم | |
روزی اگر از وفای تو برگردم | در مذهب و راه عاشقی نامردم |
□
بسیار ز عاشقیت غمها خوردم | در هجر بسی شب که به روز آوردم | |
رنج دل و خون دیده حاصل کردم | گر جان برم از دست تو مرد مردم |