اینست جای شکر که در موقف جلال | نومیدتر کسی بود امیدوارتر |
□
زن مخواه و ترک زن کن کاندرین ایام بار | زن نخواهد هیچ مردی تا بمیرد هوشیار | |
گر امیر شهوتی باری کنیزک خر به زر | سرو قد و ماهروی و سیم ساق و گلعذار | |
تا مراد تو بود با او بزن بر سنگ سیم | ور مزاج او بدل گردد بود زر عیار | |
آنقدر دانی که برخیزد کسی از بامداد | روی مال خویشتن بیند که روی وامدار |
□
ای به نزد عاشقان از شاهدی | از همه معشوقگان معشوقتر | |
کس ندید اندر جهان از خلق و خلق | هیچ مخلوقی ز تو مرزوق تر |
□
هیچ نیکو نبود هرگز بد | هیچ خر آن نبود هرگز حر | |
پشت کس را نکند ز آب تهی | تا شکمشان نکنی از نان پر |