خاصه از جود تو دارد پدرم
|
|
طوقی از منت اندر گردن
|
همه مهر تو نگارد به روان
|
|
همه مدح تو سراید به دهن
|
از بسی شکر که گفتی ز تو او
|
|
عاشق خاک درت بودم من
|
لیکن از دیده بنامیزد باز
|
|
بیش از آنست که بردم به تو ظن
|
من چو جانیام نزدیک پدر
|
|
جان او باز مرا همچو بدن
|
پدرم تا که رضای تو خرد
|
|
جانی آورد به نزد تو ثمن
|
بنگر ای جان که اوصاف توتا
|
|
چه درافشانده ز دریای فطن
|
تا نگویی تو مها کین پسرک
|
|
دردی آورد هم از اول دن
|
کاین چراغی که برافروختهاند
|
|
گر ز سعی تو بیابد روغن
|
تو ببینی که به یک ماه چو ماه
|
|
کند از مهر تو عالم روشن
|
پسری داری هم نام رهی
|
|
از تو می خدمت او جویم من
|
زان که نیکو کند از همنامی
|
|
خدمت خواجه حسن بنده حسن
|
تا بود کندی خنجر ز سنان
|
|
تا بود تیزی خنجر ز فسن
|
باد بنیاد ولی تو جنان
|
|
باد بنگاه عدوی تو دمن
|
شاخ سعد از طرف بخت برآر
|
|
بیخ نحس از چمن عمر بکن
|
رایت ناصح چون تیغ بدار
|
|
گردن دشمن چون شمع بزن
|