عاشق مالست حرص و دشمن مالست می | مال دشمن را به سعی باده دشمن مال کن | |
خال خود در چشم ما زن صبحهامان شام کن | زلف خود بر دوش خود نه روزهامان سال کن | |
عشق یک رویست او را بر در عیسی نشان | عقل یک چشمست او را در صف دجال کن | |
عشق را روز عزیمت باد بر فتراک بند | عقل را وقت هزیمت خاک در دنبال کن | |
ای سنایی خویش را چون طبع خرم وقت کن | روح را چون خود همایون بخت و فرخ فال کن | |
خرقه و حالت به هشیاری محال و مخرقهست | چون ز خود بی خود شدی در خرقهی دل حال کن |
□
ای سنایی قدح دمادم کن | روح ما را ز راح خرم کن | |
لحن را همچو «لام» سر بفراز | جام را همچو «جیم» قد خم کن | |
خشکسالیست کشت آدم را | فتح بابش تویی پر از نم کن | |
حجرهی عقل را ز تحفهی روح | تازه چون سجده جای مریم کن | |
هین که عالم گرفت دیو سپید | خیز تدبیر رخش رستم کن | |
قفس بلبلان سیمین بال | سقف این سبزبام طارم کن | |
رزم بر موج بحر اخضر ساز | بزم بر اوج چرخ اعظم کن | |
همه ره طوطیان چو زاغند | خویشتن را شکر مکن سم کن | |
هر چه جز یار دام او بشکن | هر چه جز عشق نام او غم کن | |
راز با عاشقان محرم گوی | ناز با شاهدان محرم کن | |
خویشتن در حریم حرمت عشق | محرم بادهی محرم کن | |
زین سپس با بهشتیان عشرت | در نهانخانهی جهنم کن | |
ز ره پنج در به یک دو سه می | چار دیوار عشق محکم کن | |
از پی چشم زخم مشتی شوخ | دیگ سودای خویش سردم کن |