شرط باشد دین به حرمت داشتن در حکم شرع | چون عروس بکر را با زر و زیور داشتن | |
دوزخست انباشتن در ملت فردوسیان | تشنه لب را در کنار حوض کوثر داشتن | |
هر که او از موکب صورت پرستان شد برون | بایدش طبل ملامت از قفا برداشتن | |
و آنکه را اندیشهی عقلی بود گوید طبیب | باید این را از غذا جستن نکوتر داشتن | |
خود ندانی گر نبودی جان نبودی تن نکو | بیسواری خود چه باید اسب و افسر داشتن | |
گر نتابد سوی کان خورشید تابان بر فلک | تیغ هندی از کجا آورد گوهر داشتن | |
ناجوانمردی و بددینی بود کز ناکسی | در مزاج این جان صافی را مکدر داشتن |