در پاسخ پرسش سلطان سنجر درباره‌ی مذهب

گبرکی چبود؟ فکندن دین حق در زیر پای پس چو گبران سال و مه بردست ساغر داشتن
گبرکی بگذار و دین حق بجو از بهر آنک ناک را نتوان به جای مشک اذفر داشتن
گر بدین سیرت بخواباند ترا ناگاه مرگ پس ز آتش بایدت بالین و بستر داشتن
ای سنا بی وارهان خود را که نازیبا بود دایه را بر شیرخواره مهر مادر داشتن
از پی آسایش این خویشتن دشمن خران تا کی آخر خویشتن حیران و مضطر داشتن
بندگی کن آل یاسین را به جان تا روز حشر همچو بی‌دینان نباید روی اصفر داشتن
زیور دیوان خودساز این مناقب را از آنک چاره نبود نو عروسان را ز زیور داشتن

تا کی از یاران وصیت تخت و افسر داشتن وز برای لقمه‌ای نان دست بر سر داشتن
تا تو بیمار هوای نفس باشی مر ترا بایدت بر خاک خواری خفت و بستر داشتن
گر ترا بر کشور جان پادشاهی آرزوست پیش آزت زشت باشد دست و دل بر داشتن
ور ره دین و شریعت ناگزیران بایدت چون رسن گرمی چه داری سر به چنبر داشتن
کفر باشد از طمع پیش در هر منعمی قامت آزادگی چون حلقه بر در داشتن
سیم و زر را خوار داری پیش تو آسان بود پیش ایزد روز محشر کار چون زر داشتن
خار را در راه دین همرنگ گل فرسود نست در حقیقت خاک را هم بوی عنبر داشتن
راستی در راه توحید این دو شرطست ای عجب چشم صورت کور و گوش مادگی کر داشتن
آدمی اصلی بود با احتیاط و اصطفا هر چه از ابلیس معروفست منکر داشتن
بگذر از رنگ طبیعت دست در تحقیق زن ننگ باشد با پدر نسبت به مادر داشتن
هر که دارد آشنایی با همه کروبیان تخت همت باید از عیوق برتر داشتن
زیر پای حرص دنیا چون دلت فرسوده شد دلبر همت چه سود آنگاه در بر داشتن
قوت اسلام و دین بود اقتضای ایزدی ذوالفقار احمد اندر دست حیدر داشتن