در نعت امام هشتم (ع)

این کار هر آینه نه بازیست این خور بچه گل کنند پنهان
زرست به نام هر خلیفه سیمست به ضرب خان و خاقان
بی‌نام رضا همیشه بی‌نام بی‌شان رضا همیشه بی‌شان
با نفس تنی که راست باشد چون خور که بتابد از گریبان
بر دین خدا و شرع احمد بر جمله ز کافر و مسلمان
چون او بود از رسول نایب چون او سزد از خدای احسان
ای مامون کرده با تو پیوند وی ایزد بسته با تو پیمان
ای پیوندت گسسته پیوند و آن پیمانت گرفته دامان
از بهر تو شکل شیر مسند درنده شده به چنگ و دندان
آنرا که ز پیش تخت مامون برهان تو خوانده بود بهتان
یا درد جحود منکرش را اقرار دو شیر ساخت درمان
از معتبران اهل قبله وز معتمدان دین دیان
کس نیست که نیست از تو راضی کس نیست که هست بر تو غضبان
اندر پدرت وصی احمد بیتیست مرا به حسب امکان
تضمین کنم اندرین قصیده کین بیت فرو گذاشت نتوان
ای کین تو کفر و مهرت ایمان پیدا به تو کافر از مسلمان
در دامن مهر تو زدم دست تا کفر نگیردم گریبان
اندر ملک امان علی راست دل در غم غربت تو بریان

ای سنایی ز آستان نتوان شدن بر آسمان زان که روحانی رود بر آسمان از آستان
هر که چون نمرود با صندوق و با کرکس رود خیره باز آید نگون نمرودوار از آسمان