تا که دهقانان چو عوانان قباپوشان شدند
|
|
تخم کشت مردمان بی بار و بیبر کردهاند
|
تا که تازیکان چو قفچاقان کلهداران شدند
|
|
خواجگان را بر سر از دستار افسر کردهاند
|
از نفاق اصحاب دارالضرب در تقلیب نقد
|
|
مومنان زفت را بیزور و بیزر کردهاند
|
کار عمال سرای ضرب همچون زر شدست
|
|
زان که زر بر مردمان یک سر مزور کردهاند
|
شاعران شهرها از بهر فرزند و عیال
|
|
شخص خود را همچو کلکی زرد و لاغر کردهاند
|
غازیان نابوده در غز و غزای روم و هند
|
|
لاف خود افزون ز پور زال و نوذر کردهاند
|
جبه دزدان از ترازوها بر اطراف دکان
|
|
طبع را در جبه دزدیدن مخیر کردهاند
|
ای دریغا مهدیی کامروز از هر گوشهای
|
|
یک جهان دجال عالم سوز سر بر کردهاند
|
مصحف یزدان درین ایام کس میننگرد
|
|
چنگ و بر بط را بها اکنون فزونتر کردهاند
|
کودکان خرد را در پیش مستان میدهند
|
|
مر مخنث را امین خوان و دختر کردهاند
|
ای مسلمانان دگر گشتهست حال روزگار
|
|
زان که اهل روزگار احوال دیگر کردهاند
|