در مدح امیر بار سلطان

باز جانها شکار خواهد کرد گر جمال آشکار خواهد کرد
جای شکرست خلق راکان بت جان به شکل شکار خواهد کرد
رایت و رویت منور او ماه را در حصار خواهد کرد
بوی آن زلفکان مشکینش مشک را قدر خوار خواهد کرد
در خزان از بهار رخسارش کشوری را بهار خواهد کرد
غمزه‌ی نغز و طره‌ی خوش او هیچ دانی چکار خواهد کرد؟
دوریان را به دیر خواهد برد دیریان را به دار خواهد کرد
گر چه عقل از چهار خصم برست از دو عالم چهار خواهد کرد
لیک بر چارسوی غیرت عشق عقل را سنگسار خواهد کرد
جان متواریان حضرت را چون زمان برقرار خواهد کرد
بی‌قراران سبز دریا را چون زمین بردبار خواهد کرد
بر سر از خاکپای مرکب او نور از چشم خار خواهد کرد
قلب و قالب به خدمت آوردیم تا کدام اختیار خواهد کرد
چاکر اوست چشم و گوش رهی گر برین اختصار خواهد کرد
خدمت او کند خرد چون او خدمت میر بار خواهد کرد
آنکه نعل سمند او در گوش مشتری گوشوار خواهد کرد
حور عین بهر توتیا جوید مرکبش گر غبار خواهد کرد
از خیال جمال فطنت او روح را غمگسار خواهد کرد
دست گردن به دست حاسد او گل خیری چو خار خواهد کرد
از طراز آستین بدخواهش غیرت دین غیار خواهد کرد