جز شاعران کوتهبین را درین دیار
|
|
بر بارگاه جود کریمیت بار نیست
|
آری ز نوش آتش و از لطف آب پاک
|
|
رفعت بجز نصیب دخان و بخار نیست
|
لیکن زمانه ای تو و بر من ز بخت بد
|
|
هر چه از زمانه آید حقا که عار نیست
|
والله که از لباس جز از روی عاریت
|
|
بر فرق من عمامه و بر پا آزار نیست
|
کارم بساز از کرم امروز ای کریم
|
|
هر چند کارساز بجز کردگار نیست
|
گر چه دهی وگر ندهی صله در دو حال
|
|
جز گوهر ثنای من اینجا نثار نیست
|
باشد کریمی ار بدهی ورنه رای تست
|
|
مر بنده را به هیچ صفت اختیار نیست
|
دانی که از زمانه جز احسان و نام نیک
|
|
حقا که هر چه هست بجز مستعار نیست
|
نام نکو بمان چو کریمان ز دستگاه
|
|
چون شد یقین که عمر دول پایدار نیست
|
تا دوزخ و بهشت کم از هفت و هشت نیست
|
|
تا حس و طبع بیش ز پنج و چهار نیست
|
چندانت قدر باد که آن را کرانه نیست
|
|
چندانت عمر باد که آن را شمار نیست
|