چون فضل تو شد ناظر چه باک ز بیباکی | چون ذکر تو شد حاضر، چه بیم ز نسیانها | |
گر در عطا بخشی آنک صدفش دلها | ور تیر بلا باری، اینک هدفش جانها | |
ای کرده دوا بخشی لطف تو به هر دردی | من درد تو میخواهم دور از همه درمانها | |
عفو تو همی باید چه فایده از گریه | فضل تو همی باید، چه سود ز افغانها | |
ما غرفهی عصیانیم بخشنده تویی یارب | از عفو نهی تاجی، بر تارک عصیانها | |
بسیار گنه کردیم آن بود قضای تو | شاید که به ما بخشی، از روی کرم آنها | |
کی نام کهن گردد مجدود سنایی را | نو نو چو میآراید، در وصف تو دیوانها |