دگر بار ای مسلمانان ستمگر گشت جانانم | گهی رنجی نهد بر دل گهی بی جان کند جانم | |
به درد دل شدم خرسند که جز او نیست دلبندم | به رنج تن شدم راضی که جز او نیست جانانم | |
به بازی گفتمش روزی که دل بر کن کنون از من | نبردست ای عجب هرگز جزین یکبار فرمانم | |
شفیع آرم که را دیگر که را گویم که را خوانم | کزین بازی ناخوش من پشیمانم پشیمانم | |
کنون نزدیک وی پویم وفا و مهر او جویم | مگر بر من ببخشاید چو بیند چشم گریانم |